به عبارت دیگر
سر می زند بهار پس از هر سفر به تو
دنیا پناه می برد از هر چه شر به تو
رفته ست از فراق تو از هر دلی قرار
مانده ست ای نسیم سحر، چشم در به تو
تو می رسی که خنده بیاید به روی لب
سر می زنی که ختم شود هر خبر به تو
دور از تعلقاتی و هرگز نمی رسد
خودخواهیِ ریاست و دستانِ زر به تو
بر تختِ با شکوهِ تواضع نشسته ای
آورده روی این همه دلها اگر به تو
از غنچه گل دمید و به گرمی سلام داد
با شوق بی نهایت و با چشم تر به تو
آنگاه عشق آمد و با احترام گفت:
مدیونم ای پیامبر از هر نظر به تو!
آری قسم به هر چه که خوبی ست، خاطرم
دارد تعلق از همه جا بیشتر به تو ...
سید حسن مبارز
انسان نازنینی بود ...
علی حاتمی درگذشت، روز یکشنبه، بیست و دوم آذرماه نود و چهار، علی حاتمی درگذشت. ظهر بود و بعد نماز که آماده می شدم تا در جلسه ی ستاد شعر اشراق شرکت کنم که برادرم سید ابوالفضل زنگ زد، خیلی با شتاب انگار تماس گرفته بود که نشود کس دیگری به شکلی نامطلوب این خبر را به من بدهد. گفت: علی حاتمی حالش خوب نیست... انگار سکته کرده است... دکترها قطع امید کرده اند و خب دیگر لازم نبود ادامه بدهد بی آنکه بگوید علی حاتمی از دنیا رفت، گفتم انا لله و انا الیه راجعون. از شما چه پنهان تا این خبر را شنیدم، خیلی از موقعیت ها و زمان ها و مکان ها و افراد برایم معنایی تازه یافت. لابد برای شما هم پیش آمده باشد. اینجور مواقع فکر می کنید به آخرین دیدارها و آخرین گفتگوها و خاطرات خوب و بد. در آن لحظات به روز جمعه ای فکر کردم که مرا به حرم رساند با آن پرایدش که آن روز هم حکایتی دارد که باید جداگانه به آن بپردازم... در آن لحظات فکر می کردم به شب قبل از وفاتش که زنگ زد و مطلع غزلی را که بنا بود تکمیلش کند را خواند و نظرم را خواست و من هم گفتم قافیه ی [مدارها] بهتر است در بیتهای بعد باشد. مثل همیشه گفت به نظرت غزل خوبی میشه؟ و من هم مثل همیشه گفتم روش کار کن ...کار خوبی میشه ... نمی دانم آن غزل را تمام کرد یا نه؟ شاید توی کاغذپاره هایی باشد که توی جیبهایش بود یا داخل سر رسیدی باشد که معمولا همراهش بود.
در آن لحظات که خبر را شنیدم و هنوز نرفته بودم به جلسه ی ستاد شعر اشراق، به خیلی زمان ها و مکان ها رفتم ... علی حاتمی مجموعه ی شعرش را داد به حوزه هنری مشهد تا چاپ شود و حوزه هنری مشهد شعرهایش را فرستاد تهران و تهران هم چاپ نکرد و مجموعه ی شعر شاعر خوب آیینی سرای خراسانی همچنان ماند و چاپ نشد تا شاعرش دار فانی را وداع گفت. کاش مجموعه شعر آیینی اش که آماده ی چاپ هم شده بود چاپ می شد. به من می گفت به آقای قزوه زنگ بزن تا مجموعه ی شعرم را حوزه هنری تهران چاپ کند و من هم زنگ زدم اما می دانستم این حوزه ی پر مشغله ی هنری تا بخواهد کتابی را تایید و چاپ کند عمرها به سر می رسد و همینطور هم شد. البته با این توضیح که کتاب تایید نشد بلکه تشخیص داده شد که قابل چاپ نیست. حالا نمی دانم چه کسی اثر را بررسی کرده بود و این شاعر خراسانی روزهای آخر عمرش از خانم راضیه رجایی خواسته بود تا فکری برای چاپ کتابش کند که ایشان گفته بودند شهرستان ادب هست اما سخت می گیرند. علی حاتمی سال نود و سه و امسال توفیق زیارت کربلا را داشت و علی رغم همه ی مشقت ها و سختی ها خوش برخورد و مهربان بود. هر کس در مشهد و خراسان می خواهد از علی حاتمی بیش از این بداند می تواند از سید ابوالفضل مبارز، ابوالفضل عصمت پرست، سید حامد حسینی راوش، سید مسلم موسوی جویای روحیات و خاطرات او شود که او را این چند سال اخیر بیشتر با این افراد دیدم. وقتی خبر درگذشتش را در فضای مجازی به محمد کاظم کاظمی دادم. بعد از اظهار تاسف اینگونه نوشت: انسان نازنینی بود. خدا رحمتش کند...
سید حسن مبارز
بیست و دوم آذرماه
یکشنبه بیست و دوم آذرماه سال نود و چهار روزی بود که یک نفر از جمع شاعران خراسان کم شد. برادرم سید ابوالفضل، عصر یکشنبه تلفنی خبر داد که علی حاتمی درگذشت. این خبر برایم بسیار سخت بود. تازه با هم خداحافظی کرده بودیم. تازه با هم حرف زده بودیم. داشتم می رفتم قم با هم خداحافظی کردیم و قم هم که رسیدم تلفنی با هم حرف زدیم. اما فردای آن روز سید ابوالفضل تماس گرفت و گفت چه غم بزرگی دلهای دوستان خراسانی را تصرف کرده است. ارتباط ما چند نفر یک ارتباط عادی دوستانه نبود. ارتباطی عاطفی بین ما چند نفر بود. این [ما چند نفر] را که می گویم یعنی علی حاتمی، سید ابوالفضل مبارز، ابوالفضل عصمت پرست، سید مسلم موسوی، مسعود یوسف پور و برخی دیگر از عزیزان.
علی حاتمی شاعری بود که بیش از هر چیز ویژگی های نیک اخلاقی اش نمود داشت.دوست دارم در این چند سطر کمی از ویژگی های اخلاقی او بنویسم. رابطه ی علی حاتمی با فرزندانش آقا عباد و ایمان عزیز، دوستانه و صمیمانه بود و من بارها می دیدم این صمیمیت را. او علی رغم سختی ها، سرشار از شادی بود و هرگاه ما را غمگین می دید سعی می کرد با حرفها و خنده هایش فضا را عوض کند. گاهی اگر ناراحتیی با دوستانش داشت در کمترین زمان ممکن خودش پیش قدم می شد.دلی شفاف و زلال داشت، متواضع بود و اهل خودخواهی و خود بزرگ بینی نبود. ناراحت شدن هایش هم شفافیتی خاص داشت. اهل دو رویی و نفاق نبود. ارادتی خاص به فرزندان اهل بیت و سادات داشت. شوخی هایش همیشگی بود و تبسم پیوسته بر لبش منقش بود. این اربعین کربلا بودیم و از کربلا که برگشتیم، گفت همکارانم می گویند: محل کار بدون تو خیلی سوت و کور است. اما حالا با پر کشیدنش ...
سید حسن مبارز
سلام
وقت رسیدنم به تو، وقت سفر سلام
هر دم سلام بر تو و هر بازدم درود
اینک سلام و باز از آن بیشتر سلام
در راه تو به هر که رسیدم دهم سلام
حتی به کوه و کوچه و دیوار و در سلام
گاهی نسیم می رسد از راه و می دهد
در لابه لای زلف تو از هر نظر سلام
خوب است ناگهان برسم من کنار تو
تو گرم کار باشی و من بی خبر سلام
من پادشاهِ صاحبِ گنجی مقدسم
دارم به جای شأنیتِ سیم و زر، سلام
وقت جدایی از تو و هنگام رفتن است
با این دل شکسته و با چشم تر سلام
[سید حسن مبارز]
زیارت عزیز اربعین
این جماعتی که یا حسین در کمین توست
داغِ بی شمارِ روزهای سختِ کربلا
در صدای غربت شبانه ی حزین توست
زندگی بدون عشق و عاشقی جهنم است
روی این سخن به سوی دشمن لعین توست
زندگی دوستان تو پلی ست تا خدا
آسمان، زمین پیش پای همنشین توست
آتش فتاده در زمانه از درون ماست
باوری که در نهاد ماست از یقین توست
آه از آن زمان که خواهرت ببیند ای حسین
زخم سنگهای کوفه را که بر جبین توست
روضه ی مجسمی که عرش را به خون نشاند
جسمِ پاکِ چند روز مانده بر زمین توست
اینکه زنده مانده ایم و همچنان نمرده ایم
علتش زیارتِ عزیزِ اربعین توست
یاحسین یاحسین یا حسین یاحسین
دلخوشیِ ما همیشه اسم نازنین توست...
سید حسن مبارز
ماه محرم و منتقدان همیشگی
این سالها متدوال شده است که با فرا رسیدن ماه محرم، بسیاری از فضاهای رسانه ای به نقد فرهنگ عزاداری و سایر مباحث مربوط به کربلا، عاشورا و محرم پرداخته می شود. خب چند مساله وجود دارد باید در گفتمان نقد رعایت گردد.
نقد و انتقاد باید سازنده باشد، یعنی همراه با احترام و تکریم طرف مقابل که مورد نقد است باشد، با این قید بسیاری از منتقدان دیگر منتقد به شمار نمی آیند، مانند وهابی ها، شبکه های ماهواره ای و ... که بیشتر به جای نقد قصد تخریب دارند. دیگر آنکه نقد باید بر اساس علم باشد. افرادی در دایره ی منتقدان واقعی قرار می گیرند که با مبانی و اصول دین و مذهب آشنایی نسبی داشته باشند، با این قید افرادی که نا آگاهند و بیشتر به دنبال پاسخ سوالاتشان اند از دایره ی منتقدان خارج می شوند.
نقد باید مستند و مستدل باشد. شایعات و شنیده ها در عرصه ی نقد و گفتمان علمی هیچ اعتباری ندارد. بنابرین باید بر اساس واقعیات موجود دست به قلم نقد برد. بسیاری از افراد بر اساس شایعات و شنیده هایشان فرهنگ عزاداری ماه محرم را نقد می کنند.
نقد فرهنگ عزاداری و در واقع نقد مسایل مختلف در جامعه نباید به قصد صرفا نقد صورت بگیرد، بلکه گاهی اوقات ممکن است قلم نقد اصلاح گر شرایط نامطلوب نباشد که ناقد دلسوز و خیرخواه باید تلاش کند تا فرهنگ سازی کند. در واقع رویکرد سلبی تبدیل به رویکرد ایجابی گردد.
کمی شفاف تر بگویم، نقد کار هر کسی نیست و صد البته اگر کسی نقد می کند دشمن و بدخواه نیست. نقد و انتقاد اگر درست و شایسته صورت بگیرد باعث رشد و کمال خواهد شد. بنابرین باید به نقد و گفتمان انتقادی بها بدهیم اما نگذاریم نقد و انتقاد تبدیل به یک اصل شود. نقد و انتقاد به هر بهایی ارزشمند نیست، نقد و انتقادی که باعث افروختن شعله های خشم و نفرت و کینه شود ارزشمند نیست. بلکه آن نقدی ارزشمند است که باعث سازندگی شود.
قم
مرده بودیم در آن فصل عدم، جان آمد
کفر مطلق شده بودیم که ایمان آمد
خواستیم ابر بیاید که از آن بالاها
خبر از نم نم باریدن باران آمد
شاد بودیم که باران بهاری داریم
خنده در منطقه ی عشق به جریان آمد
هر چه آن روز تمنای تبسم کردیم
خنده بر روی لب امروز دو چندان آمد
شهر از شهر رها شد به بیابانها رفت
خانه از خانه برون شد به خیابان آمد
شاخه در شاخه گل و برگ فراوان رویید
کوچه با سر به تماشای درختان آمد
سفری بود که خاک آرزوی آن را داشت
راهی قم شده بودیم، خراسان آمد
[سید حسن مبارز]
مناره های منا
یا محمد تو آمدی شد روز،
خادمان حرم هنوز شبند
آه از غربت کتاب خدا
این جماعت همه ابولهبند!
سفره های همیشه مست شراب،
چهره های نهفته پشت نقاب
بچه شاهان بی حساب و کتاب
در پی اخذ قدرت و لقبند!
نه قیام و قعود و ذکر و سلام،
نه طواف و وقوف و ماه حرام
خادمان حرم در این ایام
در پی فتح موصل و حلبند!
دوستان، لحظه لحظه دلخونند
حاجیان، گریه گریه محزونند
کشتگان، بی شمار در دل شب
چون مناجاتهای زیر لبند ...
دود سیگارهای پی در پی
در کنار جنازه های شریف
داد می زد که این سعودی ها
همه بی ریشه اند و بی نسبند
کشتگان منا مناره شدند،
همه دیدند و گریه ها کردند
خادمان حرم نمی بینند
آه اینها چقدر بی ادبند ...
|سید حسن مبارز|